جدول جو
جدول جو

معنی زمین رند - جستجوی لغت در جدول جو

زمین رند
(تَ / تِ)
تراشنده و خراشندۀ زمین:
از هیبت مژگان دو بادام تو بی جنگ
چنگال هژبران زمین رند شکسته.
سوزنی.
رجوع به رندیدن شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(زَرْ ری)
نام دیگر زاینده رود است. زرینه رود. رجوع به نزهه القلوب ج 3 ص 216، ترجمه محاسن اصفهان ص 10 و 12، زرینه رود و زاینده رود شود
لغت نامه دهخدا
(پَ وَ)
گردنده در زمین. دربیت زیر کنایه از عالمگیر و مشهور است:
صیت او چون خضر و بختش چون مسیح
این زمین گرد آن فلک پیمای باد.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(زَ سَ)
دهی از دهستان شمیل است که در بخش مرکزی شهرستان بندرعباس است و 338 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(چَ چَ کَ دَ)
بزمین زدن. به سختی بزمین کوفتن چیزی را. (یادداشت بخطمرحوم دهخدا). بر زمین انداختن شی ٔ یا شخصی را. (فرهنگ فارسی معین) ، بزمین افکندن خصم خودرا در کشتی. شکست دادن حریف را در نبرد. (از یادداشتهای بخط مرحوم دهخدا). مغلوب کردن. (فرهنگ فارسی معین) ، تنزل در بهای چیزی پدید آوردن. سبب تنزل قیمت چیزی شدن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(چَرْ دَ / دِ)
زمین زاده. تولید شده از زمین، تولید یافتۀ ملک. نتیجۀ کشور:
مرا مال و نعمت زمین زاد تست
هم از دادۀ تو هم از داد تست.
نظامی.
رجوع به مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
(چُ دَ / دِ)
ارتفاع و محصول زمین. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
از توابع بیشه سر شهرستان قائم شهر
فرهنگ گویش مازندرانی
کوهپایه، میانه ی کوه
فرهنگ گویش مازندرانی